طالبان در تازهترین اظهارات خود پرده از بزرگترین تناقضشان برداشتند: از یکسو به دنبال رابطهی قوی با ایالات متحدهاند تا به میلیاردها دالر داراییهای منجمد دست یابند، از سوی دیگر بزرگترین مطالبهی مردم و جهان ـ آموزش دختران ـ را «مسأله داخلی» میخوانند و با سرکوب جامعهی خود میجنگند. این تضاد، قلب سیاست طالبان را آشکار میکند: حکومتی که به پول جهان نیاز دارد اما در اسارت ایدئولوژیاش نمیتواند قدمی بهسوی تغییر بردارد.
دو زبان طالبان؛ دیپلماسی نرم، ایدئولوژی سخت
نویسنده: سید حسن موسوی
سخنان تازهی ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، در گفتوگو با رسانهای جاپانی، بار دیگر نشان داد که امارت اسلامی در بنبست عمیقی گرفتار است. او تأکید کرد طالبان خواهان برقراری روابط قوی با واشنگتناند و از امریکا خواست در سیاست «سختگیرانه» خود تجدیدنظر کند. در همان حال، مجاهد ممنوعیت آموزش دختران را یک مسألهی «داخلی» دانست و هشدار داد که جهان نباید در فرهنگ افغانستان دخالت کند. این دو جمله، دو روی یک سکهاند: نیاز شدید به همکاری خارجی و پافشاری بر سیاستهایی که این همکاری را ناممکن میسازد.
طالبان خوب میدانند که بدون دسترسی به میلیاردها دالر داراییهای مسدودشده افغانستان، اقتصاد داخلی روزبهروز بیشتر فرو میپاشد. درآمدهای گمرکی و منابع معدنی بهتنهایی نمیتواند بحران بیکاری، فقر گسترده و موج مهاجرت را مهار کند. از همین روست که رهبران طالبان به زبان دیپلوماتیک از «رابطهی قوی» با امریکا سخن میگویند. اما در همان لحظه، همان طالبان با صدای بلند اعلام میکنند که مکاتب دخترانه همچنان بسته میماند و هر گونه فشار بینالمللی برای تغییر، مداخله در «فرهنگ» افغانستان است.
اما پرسش اصلی اینجاست: آیا واقعاً محروم کردن دختران از آموزش بخشی از فرهنگ افغانستان است؟ پاسخ، روشن است: نه. تاریخ افغانستان گواهی میدهد که خانوادههای افغان دههها برای آموزش دختران تلاش کردهاند. حتی در بحبوحهی جنگهای داخلی، مکاتب دخترانه پابرجا بود و هزاران زن به دانشگاهها راه یافتند. تازهترین نظرسنجی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۵ نشان میدهد بیش از ۹۰ درصد مردم افغانستان خواهان بازگشایی مکاتب دخترانهاند. این آمار تکاندهنده نشان میدهد طالبان نه نمایندهی فرهنگ مردم، که در تضاد کامل با آن قرار دارند.
تناقض طالبان در نگاه به امریکا نیز آشکار است: واشنگتن برای آنان هم تهدید اصلی است، هم کلید نجات اقتصادی. آنها در نهان میدانند که حکومتشان بدون پول و کمکهای بیرونی دوام ندارد. اما جهان نیز بارها صریح گفته است که تعامل پایدار منوط به تغییر سیاستهای طالبان در قبال زنان و آموزش است. به بیان دیگر، همان چیزی که طالبان حاضر به دست کشیدن از آن نیستند، شرط اصلی باز شدن دروازههای جهانی است.
این سیاست دوگانه، طالبان را به یک وضعیت شکننده کشانده است. از یکسو، برای مصرف داخلی به پایگاه سنتی خود نشان میدهند که همچنان به ایدئولوژی سختگیرانه وفادارند؛ از سوی دیگر، در عرصهی بینالمللی با زبانی ملایمتر خواستار تعاملاند. نتیجه؟ دروازههای جهان همچنان بسته میماند، مشروعیت بینالمللی به دست نمیآید و افغانستان در انزوای سیاسی و اقتصادی بیشتر فرو میرود.
پیامدهای این بنبست صرفاً سیاسی نیست. در سطح اقتصادی، ادامهی انسداد داراییها و کاهش کمکهای خارجی، فقر و بیکاری را تشدید میکند. در سطح اجتماعی، ناامیدی نسل جوان، گسترش مهاجرت، افزایش قاچاق و رشد گروههای تبهکار به یک تهدید امنیتی منطقهای و حتی جهانی بدل خواهد شد. در واقع، سخنان مجاهد بیش از آنکه وعدهای از تعامل باشد، اعترافی ناخواسته بود: طالبان بدون کمک جهان نمیتوانند بقا یابند، اما ایدئولوژیشان دستوپای خودشان را بسته است.
در نتیجه طالبان با هر بار تکرار چنین مواضعی تصویر واقعی خود را روشنتر میکنند: حکومتی که میخواهد با جهان معامله کند، اما با مردم خود در جنگ است. این تناقض ساختاری، بزرگترین ضعف امارت اسلامی است؛ ضعفی که دیر یا زود یا آنها را به عقبنشینی وادار خواهد کرد، یا افغانستان را به سوی بحرانی عمیقتر سوق خواهد داد.
Leave feedback about this