همزمان با شعلهور شدن بحران میان طالبان و پاکستان، هر دو طرف یکدیگر را به بیاعتمادی و تجاوز متهم میکنند و افغانستان بار دیگر در مرکز یک بحران ژئوپلیتیک قرار گرفته است. قطر وارد صحنه شد؛ کشوری کوچک اما با نفوذ فراتر از اندازهاش، که روابط استراتژیک با پاکستان دارد و در عین حال متحد دیرینه طالبان است. دوحه اکنون نه فقط میزبان مذاکرات، بلکه سکوی بازی دیپلماتیک پیچیدهای است که میتواند مسیر کوتاهمدت بحران را تغییر دهد، هرچند شاید قادر به حل ریشهای آن نباشد.
قطر با دقت و حسابشده میانجیگری میکند. در نگاه اول، شاید فقط میزبان یک نشست به نظر برسد، اما پشت پرده، بازی قدرتهای منطقهای و استراتژی پیچیدهای جریان دارد که دوحه به شکل ماهرانهای در آن نقشآفرینی میکند. قطر میداند طالبان نمیتوانند اعضای تحریک طالبان پاکستان را تحویل دهند و پاکستان هم نمیتواند جنگ مستقیم را ادامه دهد؛ بنابراین میانجیگری دوحه مانند یک داروی موقتی عمل میکند تا آتش در مرزها فروکش کند و هر دو طرف بتوانند نفس بکشند.
این فشار تنها از سوی قطر نیست. ایران، چین، روسیه و کشورهای خلیج با نگرانی از گسترش تنشها در افغانستان و پاکستان، سعی دارند با ابزار دیپلماتیک و اقتصادی بحران را مهار کنند. ایران، با مرز طولانی و روابط حساس با طالبان، بر توقف خشونتها و احترام به حاکمیت افغانستان تأکید دارد. چین با سرمایهگذاریهای کلان در منطقه، از ثبات مرزها و تضمین امنیت پروژههای اقتصادی خود بهره میبرد. روسیه نیز با نگاه به آسیای مرکزی، فشار دیپلماتیک و هماهنگی با چین را افزایش داده است. کشورهای خلیج با دیپلماسی نرم و وعده سرمایهگذاریهای اقتصادی، میکوشند درگیریها کنترل شود تا بحران به تهدیدی فراگیر تبدیل نشود.
در واقع، قطر و این بازیگران منطقهای نقش «مهارکننده بحران» را ایفا میکنند، نه ارائهدهنده راهحل نهایی. طالبان همچنان در برابر پاکستان مقاومت میکنند، روابط قومی و تاریخی با شبهنظامیان حفظ شده و اسلامآباد از گزینه جنگ مستقیم هراس دارد. فشار خارجی میتواند آتش را فرو بنشاند، اما تغییر ریشهای سیاست طالبان یا پذیرش خواستههای پاکستان به آسانی ممکن نیست.
با پایان دور نخست مذاکرات در دوحه، پرسش اصلی این است که آیا بحران طالبان و پاکستان مدیریت خواهد شد یا مسیر به سمت جنگ فرسایشی و پیچیده ادامه خواهد یافت. پاسخ به این پرسش بیش از آنکه به سیاست رسمی دو طرف وابسته باشد، به تعامل پیچیده قدرتهای منطقهای و توانایی طالبان در کنترل شبهنظامیان بستگی دارد. طالبان اکنون در موقعیتی قرار دارند که دیگر نیازی به اطاعت کامل از پاکستان ندارند و روابط قومی با تحریک طالبان پاکستان، تحویل رهبران این گروه به اسلامآباد را تقریباً غیرممکن کرده است. این واقعیت، هرگونه راهحل فوری پاکستان را خنثی میکند و نشان میدهد توافق در دوحه تنها میتواند آتش را موقتاً فرو بنشاند.
سناریوی محتمل دیگر، گسترش میدان بازی قدرتها در افغانستان است. هند، با روابط در حال گسترش خود با طالبان، بهعنوان نیرویی فراتر از نگاه مستقیم پاکستان عمل میکند و از خاک افغانستان برای رقابت استراتژیک بهره میبرد. حتی اگر درگیری مرزی کاهش یابد، رقابت نیابتی میان دو قدرت منطقهای ادامه خواهد داشت و طالبان در مرکز این تقابل قرار دارند.
سناریوی سوم فشار طولانیمدت منطقهای و بینالمللی است. ایران، چین، روسیه و کشورهای خلیج، با ابزار دیپلماتیک، اقتصادی و سیاسی میکوشند خشونتها را مهار کنند. این فشارها میتواند به توقف حملات فوری و حفظ آتشبسهای موقت منجر شود، اما مقاومت طالبان در برابر تحمیل خواستههای پاکستان، تنها نقش «مهارکننده بحران» را ایجاد میکند و راهحل ریشهای پدید نمیآورد.
پیچیدگی دیگر در این بحران ساختار داخلی طالبان است. اختلافات میان رهبران گروه، نارضایتیهای قومی و فشارهای اقتصادی توانایی آنها برای مدیریت بحران مرزی را محدود کرده است. در عین حال، پاکستان نیز با چالشهای داخلی، از جمله جداییطلبان بلوچ، گروههای شبهنظامی و فشارهای سیاسی، نمیتواند گزینه نظامی گستردهای علیه طالبان پیاده کند.
در نتیجه، وضعیت فعلی بیشتر شبیه یک جنگ فرسایشی با مرزهای متحرک است؛ جایی که طالبان، پاکستان، هند و بازیگران منطقهای همزمان مهرهها را حرکت میدهند و هر تصمیم کوچک میتواند معادله را تغییر دهد. قطر، بهعنوان میانجی، موقتاً تنشها را کاهش میدهد، اما بحران واقعی در امتداد خاک افغانستان و مرزهای پاکستان همچنان پابرجاست.
پیامد ژئوپلیتیک این وضعیت فراتر از مرزهای دو کشور است. هرگونه تشدید درگیری میتواند مسیر سرمایهگذاری و پروژههای اقتصادی چین و کشورهای خلیج را مختل کند، ثبات منطقهای را تهدید کند و رقابت قدرتهای بزرگ را در آسیای میانه و جنوب آسیا شعلهور سازد. هر حرکت نظامی پاکستان میتواند نارضایتی قومی پشتونها و دیگر گروههای محلی را تشدید کند و طالبان را در موقعیتی قویتر قرار دهد؛ چیزی که برای اسلامآباد افزایش ریسک به همراه دارد.
در نهایت، بحران طالبان و پاکستان بیش از یک درگیری مرزی ساده است؛ داستان رقابت قدرت، استراتژی نیابتی و سیاستهای تاریخی است. آتشبسها و میانجیگریها تنها صفحهای موقت از این داستان را پوشش میدهند، اما خطوط اصلی روایت، یعنی نفوذ شبهنظامیان، رقابت هند و پاکستان و فشارهای منطقهای، هنوز بر جای خود باقی مانده و نشان میدهد که این بحران احتمالا تا سالها ادامه خواهد یافت.


Leave feedback about this