نویسنده: سید حسن موسوی
در روزهای اخیر، فضای مجازی افغانستان، بهویژه فیسبوک، شاهد افزایش مباحث تنشبرانگیز میان برخی کاربران منتسب به جامعه سادات و هزارهها بوده است. این بحثها، هرچند در ظاهر بر هویت، تاریخ و جایگاه اجتماعی این دو گروه متمرکز است، اما تحلیل دقیقتر نشان میدهد که این اختلافات ریشه در فضای واقعی جامعه ندارد و بیش از آنکه از دل جامعه برخاسته باشد، ساخته و پرداخته اقلیتهای فعال و بعضاً مغرض در شبکههای اجتماعی است.
نخست باید به ساختار جامعه شیعه افغانستان پرداخت. این جامعه حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد از کل جمعیت کشور را تشکیل میدهد و متشکل از گروههای گوناگونی از جمله هزارهها، سادات، قزلباشها و سایر اقلیتهای مذهبی است. اگرچه در درون این ساختار تنوع قومی و زبانی وجود دارد، اما تاریخ، جغرافیا و سرنوشت مشترک، این گروهها را به هم پیوند داده است. تبعیضهای ساختاری در نظامهای سیاسی گذشته، جنگها، مهاجرتها، فقر، حذف سیستماتیک از قدرت و آموزش، و مشارکت در حرکتهای مقاومت در برابر اشغال، از جمله تجربههای مشترکی هستند که جامعه شیعه را شکل دادهاند.
سادات به عنوان شاخهای از ساکنان شیعهمذهب افغانستان، در مناطق مختلف کشور، از بامیان و دایکندی گرفته تا کابل، هرات، مزار شریف و بلخ، در کنار هزارهها زندگی کردهاند. ساختارهای اجتماعی و مذهبی یکپارچه، نهتنها موانع اختلاف، بلکه پلهایی برای همزیستی ساختهاند.
در مقابل این همزیستی تاریخی، آنچه امروز در فضای مجازی شاهدش هستیم، بیشتر یک پدیده رسانهای است تا یک بحران اجتماعی. بهعبارت دیگر، پُستها، ویدیوها و بحثهایی که درباره «برتریطلبی قومی»، «تبعیض مذهبی»، یا «هویتستیزی» میان سادات و هزارهها شکل گرفتهاند، توسط اقلیت بسیار کوچکی از کاربران مطرح شدهاند. تخمینهایی که از پایش پستهای فیسبوکی به دست آمده نشان میدهد که حجم اصلی این مباحث از سوی کمتر از ۵۰۰ کاربر فعال صورت گرفته است — عددی که در مقایسه با میلیونها شیعه در افغانستان، عملاً ناچیز است.
بخش مهمی از این کاربران، نه چهرههای شناختهشده علمی یا مذهبیاند، نه پایگاه اجتماعی دارند، و نه برآمده از جریانهای فکری معتبرند. آنها اغلب یا دنبال خودنماییاند، یا در رقابتهای شخصی و قبیلهای گرفتارند، یا از طریق ایجاد فضای هیجانی، سعی در جلب مخاطب یا نفوذ اجتماعی دارند. برخی نیز به صورت هدفمند، از بیرون یا درون کشور، مأموریت دارند تا گسلهای اجتماعی بالقوه را فعال کرده، وحدت درونی جامعه شیعه را به چالش بکشند.
پرسش کلیدی اما این است که هدف این افراد از دامنزدن به اختلاف چیست؟ چرا در شرایطی که جامعه شیعه افغانستان با چالشهایی مانند تبعیض ساختاری، حذف از مشارکت سیاسی، فشارهای اقتصادی و تهدیدات امنیتی روبروست، برخی افراد به جای انسجام، به اختلافافکنی روی آوردهاند؟
پاسخ به این سؤال، ما را به تحلیل سیاسی از رفتار برخی جناحهای هزاره رهنمون میسازد. در برخی موارد، برخی جناحهای سیاسی در جامعه هزاره، بهجای پذیرش مسئولیت ناکامیهای خود در عرصههای مختلف، تلاش میکنند توجه افکار عمومی را با برجستهسازی تفاوتها یا نسبتدادن بخشی از مشکلات به سادات، منحرف سازند. این الگوی رفتاری، گرچه در اقلیت است، اما میتواند فضای گفتوگو و همکاری را بهسمت سوءظن و شکاف سوق دهد.
این تاکتیک نهتنها غیرصادقانه است، بلکه به انسجام اجتماعی آسیب میزند. در حالی که ساختارهای قدرت، فساد اداری، تبعیض قومی و سرکوب مذهبی، عوامل واقعی مشکلات سیاسی و اجتماعی جامعه شیعهاند، برخی تلاش دارند با قربانیسازی یک بخش دیگر از همین جامعه، خود را مبرا جلوه دهند.
از سوی دیگر، نمیتوان نقش فضاهای مجازی در تقویت این گفتمانهای فرقهای را نادیده گرفت. شبکههای اجتماعی، بهدلیل نبود نظارت، گمنامی کاربران و امکان پخش سریع اطلاعات، بستری مناسب برای تحریک احساسات، تولید نفرت و دامنزدن به سوءتفاهمها فراهم کردهاند. بسیاری از مطالبی که در این فضاها منتشر میشود، نه بر اساس تحلیل علمی، بلکه بر پایه تعصب، سوءبرداشت تاریخی، یا حتی تحریک عامدانه است.
این اختلافات مجازی، گاهی از سوی افراد یا جریانهایی بیرون از جامعه شیعه نیز تقویت میشود. برخی گروهها یا حلقات اطلاعاتی ممکن است از دامنزدن به این اختلافات سود ببرند؛ زیرا تفرقه درونجامعه شیعه، از قدرت چانهزنی، مقاومت سیاسی و انسجام فرهنگی آن میکاهد. بنابراین باید هوشیار بود که برخی از این مباحث ظاهراً داخلی، ممکن است ریشههای بیرونی و هدفهای ژئوپولیتیکی داشته باشند.
رسانههای جمعی و چهرههای تأثیرگذار فرهنگی و مذهبی نیز در این میان وظیفهای سنگین دارند. سکوت نخبگان در برابر این جریانهای اختلافافکن، میتواند به عادیسازی گفتمان نفرت و شکاف در جامعه بینجامد. مراجع دینی، علمای سادات و هزاره، نویسندگان، دانشگاهیان و فعالان مدنی باید بهجای تماشای این روند، با صدای بلند علیه آن موضع بگیرند و مردم را به همبستگی و شناخت دقیقتر از یکدیگر فرا بخوانند.
یکی از نکات کلیدی برای عبور از این وضعیت، ترویج سواد رسانهای و تقویت گفتوگو میان اقشار مختلف جامعه است. باید تفاوتهای مذهبی، قومی و تاریخی را بهجای عامل تفرقه، به منبعی برای فهم بهتر، همکاری و تقویت هویت مشترک بدل کرد. هزارهها و سادات، نهرقیب، بلکه همراه و شریک در سرنوشت تاریخی افغانستاناند.
اگرچه ریشههای تاریخی، فرهنگی و حتی طبقاتی در برخی اختلافنظرها بیتأثیر نیست، اما نباید اجازه داد این تفاوتها به چالش سیاسی و اجتماعی تبدیل شود. تأکید بر اشتراکات، احترام به تفاوتها، و ایجاد زمینه برای گفتوگو و همکاری، تنها راه عبور از این وضعیت است.
در پایان، باید گفت که جامعه شیعه افغانستان، بزرگتر، هوشیارتر و متحدتر از آن است که قربانی پروژههای تفرقهافکنانه چند صد کاربر مجازی شود. هزاره و سید، هر دو قربانی خشونت، تبعیض و حاشیهنشینی در ساختار قدرت افغانستاناند؛ بنابراین بهجای درگیری با یکدیگر، باید دست در دست هم، برای تحقق عدالت، برابری و حقوق شهروندی مبارزه کنند. در دنیایی که دشمنان بیرونی بهدنبال حذف اقلیتها هستند، اختلافات درونی، تنها راه را برای آنان هموارتر میسازد.
در مجموع، میتوان با قاطعیت گفت که اختلاف میان سادات و هزارهها، در سطح جامعه شیعه افغانستان، وجود ندارد یا بهقدری ناچیز است که نمیتوان آن را به عنوان بحران تلقی کرد. آنچه در فیسبوک یا سایر پلتفرمهای اجتماعی مطرح میشود، بیشتر بازتاب فعالیتهای اقلیت کوچکی از کاربران است که اهداف شخصی، جناحی یا تخریبی دارند.
جامعه شیعه افغانستان امروز، بیش از هر زمان دیگری نیازمند وحدت، همبستگی و تمرکز بر مشترکات است. نباید اجازه داد پروژههای تفرقهافکنانه، چه از داخل و چه از بیرون، این پیوند را تضعیف کند. چالشهای واقعی جامعه ما فقر، بیکاری، تبعیض ساختاری و حذف از قدرت است — نه اختلافهای زودگذر مجازی که عمرشان از یک پست بیشتر نیست.
امروز بیش از هر زمان دیگر باید بدانیم: دشمن، فقر و فراموشی است؛ نه سادات و نه هزاره. هر صدایی که خلاف این را بگوید، صدای وحدتشکن است، نه عدالتخواه.
Leave feedback about this