نویسنده : سید حسن موسوی
در ظاهر، تهران خود را حامی حقوق شیعیان در افغانستان معرفی میکند، اما مرور چهار دهه سیاست خارجی جمهوری اسلامی نشان میدهد که این حمایت بیشتر ابزاری برای نفوذ منطقهای و امتیازگیری سیاسی بوده است تا دفاع واقعی از یک جامعه مذهبی.
در حالی که ایران خود را حامی حقوق شیعیان در منطقه معرفی میکند، باید توجه داشت که در دورههای مختلف، سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی تأثیرات منفی بر اقلیتهای مذهبی در کشورهای همسایه داشته است. بنابراین، نگرانیهای ایران در این زمینه، ممکن است بیشتر ناشی از دغدغههای امنیتی و ژئوپلیتیکی باشد تا نگرانی واقعی از وضعیت شیعیان.
اظهارات اخیر عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، درباره «رعایت نشدن حقوق شیعیان افغانستان» و در کنار آن، تأکید بر مسأله حقابه هیرمند، بار دیگر این پرسش قدیمی را زنده کرده است: آیا تهران واقعاً دغدغه انسانی و مذهبی درباره وضعیت شیعیان افغانستان دارد، یا نگاهش به این جامعه صرفاً ابزاری و سیاسی است؟
از نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی کوشید در افغانستان پایگاه اجتماعی و سیاسی پیدا کند. تشکیل سازمانهای شیعی مانند «سازمان نصر» و حمایت مستقیم از حزب وحدت با پشتیبانی سپاه پاسداران، نمونه بارز این سیاست بود. اما این حمایتها بهجای تقویت جایگاه شیعیان، آنها را وارد جنگهای داخلی خونین در کابل و مناطق مرکزی کرد. تجربه ناکام «شورای اتفاق» که میتوانست نخستین تجربه نیمهمستقل حکمرانی شیعی باشد، به دلیل نپذیرفتن وابستگی کامل به تهران با بیاعتنایی ایران روبهرو شد و در نهایت فروپاشید. این نخستین ضربه جدی به اعتماد شیعیان افغان نسبت به سیاستهای ایران بود.
در سالهای جمهوریت (۲۰۰۱–۲۰۲۱) نیز سیاست ایران به گونهای پیش رفت که بسیاری از رهبران شیعه کابل بیشتر به منافع تهران وفادار بودند تا منافع افغانستان. این وابستهگی سیاسی، از یکسو باعث شد که اقوام دیگر به شیعیان بیاعتماد شوند، و از سوی دیگر مانع شکلگیری یک سیاست مستقل شیعی در داخل کشور شد. نتیجه آن بود که جامعه هزاره و شیعیان نه توانستند قدرت سیاسی پایدار کسب کنند و نه اعتماد فراگیر ملی.
در دو دهه اخیر، ایران سیاستی دوگانه در پیش گرفت: همکاری رسمی با دولت جمهوری، اما ارتباط پنهانی و تدریجی با طالبان. هدف آشکار این سیاست، استفاده از طالبان به عنوان اهرم فشار علیه حضور امریکا در افغانستان بود. در نتیجه، تهران از کابل امتیاز میگرفت و همزمان با طالبان روابط برقرار میکرد. این بازی دوطرفه، یکی از زمینههایی شد که طالبان بار دیگر قدرت بگیرند. مردم افغانستان اما سهمی جز ناامنی، تداوم جنگ نیابتی و بیثباتی نداشتند.
پس از بازگشت طالبان در اوت ۲۰۲۱، ایران نخستین کشوری بود که سفارت خود را بدون تأخیر به طالبان سپرد. این اقدام نشان داد که منافع ژئوپلیتیک و منطقهای برای تهران بر هر ارزش حقوق بشری یا مذهبی اولویت دارد. در همان حال، طالبان قانون احوال شخصیه اهل تشیع را لغو کردند و کتابهای فقه جعفری را از مدارس برداشتند؛ اقدامی که جامعه شیعی افغانستان را تحت فشار مستقیم قرار داد. با وجود این، تهران مناسبات رسمی با طالبان را ادامه داد.
مسأله آب هیرمند یک موضوع ملی افغانستان است که باید بر اساس توافقنامهها و ظرفیتهای موجود مدیریت شود. اما ایران در سالهای گذشته بارها بیش از سهم قانونی خود از این آب استفاده کرده است. اکنون که افغانستان در وضعیت ضعف سیاسی قرار دارد، تهران تلاش میکند مسأله را به ابزاری برای امتیازگیری تبدیل کند. همزمان، مقامهای ایرانی مسأله شیعیان افغانستان را به میان میکشند تا فشار سیاسیشان مشروعیت «اخلاقی» بیابد.
سیاستهای ایران در چهار دهه گذشته فقط به سطح نظامی و سیاسی محدود نمانده است؛ اثرات آن در بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه شیعی نیز آشکار است. بخشی از نخبگان شیعه با بدست آوردن امگانات ناچیز ار ابران به جای ساختن یک گفتمان مستقل ملی، بیشتر در چارچوب ادبیات و سیاست تهران سخن گفتند. این امر موجب شد که هویت سیاسی شیعیان به عنوان «بخشی از پروژه ایران» در نگاه سایر اقوام تعریف شود.
از سوی دیگر، موج مهاجرت نخبگان تحصیلکرده شیعه به ایران باعث شد که شکاف بین جامعه داخلی و مهاجران عمیقتر شود. بسیاری از تحصیلکردگان بازگشته از ایران، حامل فرهنگ و سیاستی بودند که با نیازهای واقعی افغانستان همخوانی نداشت. این فاصله، مانع شکلگیری یک رهبری اجتماعی-سیاسی بومی و مستقل شد.
همچنین، تداوم وابستگی به ایران سبب شد جامعه شیعه در برابر موجهای خشونت قومی و مذهبی، نتواند یک استراتژی ملی برای دفاع از خود طراحی کند. نتیجه آن، افزایش احساس «تنهایی» و «بیپناهی» در میان نسل جوان شیعیان است؛ نسلی که حالا بیش از هر زمان دیگر به دنبال هویت مستقل و ملی میگردد.
با توجه به روندهای کنونی، به نظر میرسد سیاست تهران در قبال طالبان ادامه خواهد یافت. ایران به دلیل فشارهای اقتصادی و انزوای بینالمللی، بیش از هر زمان دیگر نیازمند روابط پایدار با همسایگان است. طالبان، علیرغم اختلافات ایدئولوژیک، میتوانند برای ایران یک شریک منطقهای در برابر امریکا و غرب باشند. در چنین شرایطی، احتمال آنکه تهران واقعاً از حقوق شیعیان افغانستان دفاع کند، اندک به نظر میرسد.
برای جامعه شیعی افغانستان اما سه گزینه پیشرو است:
-
ادامه وابستهگی به ایران؛ مسیری که تاکنون به تفرقه و ضعف انجامیده است.
-
انزوا و حاشیهنشینی سیاسی؛ یعنی کنار گذاشتن هرگونه حضور فعال و پذیرش نقش فرعی در ساختار قدرت.
-
ساختن سیاست مستقل ملی؛ تکیه بر ظرفیتهای داخلی، همکاری با سایر اقوام و طرح مطالبات در چارچوب یک هویت مشترک افغانی. تنها گزینه سوم است که میتواند جامعه شیعه را از تکرار تجربههای تلخ گذشته نجات دهد.
گزینه سوم تنها راه نجات است. نسل نوین افغانستان امروز تجربه تلخ گذشته را در حافظه دارد و ابزارهای تازهای چون رسانههای مستقل، شبکههای اجتماعی و آگاهی مدنی در اختیار دارد. این نسل میتواند هویتی مستقل بسازد و آیندهای متفاوت برای جامعه شیعه رقم بزند؛ آیندهای که نه در تهران و اسلامآباد، بلکه در کابل و بامیان و هرات طراحی میشود
در نتبجه برآیند چهار دهه سیاستهای ایران نشان میدهد که تهران بیشتر از آنکه به دنبال امنیت و قدرتگیری واقعی شیعیان افغانستان باشد، از آنان به عنوان ابزار فشار و نفوذ استفاده کرده است. این سیاست، نه تنها جایگاه اجتماعی شیعیان را تقویت نکرد، بلکه باعث تفرقه درونی، بیاعتمادی اقوام دیگر و تضعیف موقعیت آنان در ساختار سیاسی افغانستان شد.
سخنان امروز مقامهای ایرانی درباره حقوق شیعیان یا آب هیرمند، در واقع ادامه همان سیاست سنتی است: اولویت دادن به منافع ملی و منطقهای ایران، حتی به قیمت ضربه خوردن شیعیان افغانستان. تجربه چهار دهه گذشته نشان میدهد که تضمین آینده افغانستان نه از تهران و اسلامآباد میگذرد، بلکه تنها از مسیر تصمیم و اراده مستقل مردم افغانستان میگذرد. نسل نو باید این درس تاریخی را دریابد و به جای تکیه بر قدرتهای منطقهای، بر ظرفیتهای ملی خود حساب باز کند.
Leave feedback about this