نویسنده: سید جواد سجادی
ایران و پاکستان به ما دو درس بزرگ دادهاند؛ آنها دیروز به ما درس دادند و امروز نیز در حال آموزش دادناند. درس اول، ظاهری شیرین اما نتیجهای ویرانگر داشت؛ در حالیکه درس امروز، با وجود تلخیاش، میتواند نتیجهای فوقالعاده و شکوفا در پی داشته باشد.
درس اول:
محتوای درس نخست، ترویج شعار برادری، اسلام فرامرزی، آغاز و گسترش جهاد، و استقبال از مهاجران بود. با تجاوز شوروی، پاکستان و ایران به مجاهدین سلاح دادند و آنها را تشویق کردند تا آتش جنگ را در کشور خود شعلهور سازند و به زیرساختها حمله نمایند. مجاهدین، با سلاحهای اهدایی از کشورهای دور و نزدیک، قلب برادر خود را به نام “کمونیست” میشکافتند، زیرساختهای عامالمنفعه را ویران میکردند، و از این بابت خشنود بودند که در راه خدا جهاد میکنند.
در دل تاریخ، تصویری از آقای حکمتیار در کنار رئیس آیاسآی با توپ ۷۵ میلیمتری ثبت شده است که در شرح آن، به قلم خود آقای حکمتیار آمده: «در سنگر داغ جهاد!»
از سوی دیگر، با تداوم منازعه، ایران و پاکستان شمار زیادی از پناهجویان را با آغوش باز و سخاوتمندانه پذیرفتند. این وضعیت موجب شد که برای مجاهدین این پندار شکل گیرد که اگر خانهی خود را در افغانستان به آتش بکشند، میتوانند در کنار برادران مسلمانشان در ایران یا پاکستان خانهی دیگری داشته باشند. این سطحینگری، دامنهی ویرانگری و خشونت را در افغانستان گسترش داد.
در آن زمان، شعارهایی چون «برادران مسلمان»، «جهاد سراسری» و «محو کفر و استکبار» بسیار پررنگ بود و ذهنها را مسحور کرده بود؛ غافل از آنکه بخش بزرگی از هزینههای جهاد، توسط همان “استکبار” تأمین میشد.
بههرحال، سرمایهگذاری بر مجاهدین و تداوم سالها جنگ زیر شعارهای دلفریب و رؤیایی، چیزی جز ویرانی و تباهی برای افغانستان نداشت؛ حتی برای همسایگان نیز نتیجهی مطلوبی به بار نیاورد. پاکستان برای تأمین منافع خود، با همکاری آمریکا، نسخهی اول طالبان را به وجود آورد، و در نهایت نسخهی دوم آن، با حمایتهای بیدریغ پاکستان و ایران، و بازی بسیار بد آمریکا، به قدرت رسید.
درس دوم:
درس دوم، ترویج واژهی “اتباع بیگانه”، گسترش مهاجرهراسی و اخراج مهاجرین است. بیتردید، سرمایهگذاری همسایگان بر روی طالبان، فاجعهبار بوده است. به قدرت رسیدن طالبان بار دیگر موجی از مهاجرت را دامن زد و میلیونها نفر بهخاطر سیاستهای سختگیرانهی آنان، افغانستان را ترک کردند.
این در حالیست که با گذشت زمان، شعارهای برادری و اسلامگرایی به فراموشی سپرده شدهاند و حتی کشورهای همسایه، در مواردی، واژهی “جهاد” را ابزاری در دست گروههای افراطی میدانند؛ واژهای که نهتنها جذابیت پیشین را ندارد، بلکه مخل امنیت و ثبات پنداشته میشود.
«برادران مسلمان» جای خود را به «اتباع بیگانه» دادهاند. اگر دیروز برخی مهاجران را در زمرهی دلاوران و از تبار سلحشوران میدانستند، امروز برخی آنها را جاسوس، خائن یا متجاوز میخوانند. برای اخراج مهاجرین دهها دلیل ارائه میکنند. میتوان برای هر دلیلی، استدلال نقض نیز ارائه داد؛ اما به نظر میرسد که حتی یک دلیل هم لازم نیست.
تنها با یک جمله میتوان گفت که سیاستهای همسایگان در قبال افغانستان، در چهل سال گذشته اشتباه بوده و اکنون نیز بر همان اشتباه پافشاری میکنند. با اینهمه، سیاستهای امروزی ایران و پاکستان میتواند درسهایی بزرگ و بیدارکننده برای ما باشد؛ هرچند اعمال این سیاستها، در ظاهر و در کوتاهمدت، بسیار تلخ و ناگوار است.
ما باید یاد بگیریم که ایران و پاکستان خانهی ما نیستند، و این افغانستان زیباست که وطن ماست. پس باید آن را بسازیم. ما باید بدانیم که عنصر مرز، بیش از باورهای مذهبی تعیینکننده است. ما باید بدانیم که منافع ملی هزاران برابر از شعارهای مذهبی پر اهمیتتر است. پذیرش شعار برادران مسلمان و جهاد، به بهای ویرانی وطن، بسیار سادهلوحانه بود. ما نباید به دستور برادران مسلمان دیروز و اتباع بیگانهی امروز، خانهی خود را به آتش میکشیدیم و هموطن خود را میکشتیم.
زمان آن فرا رسیده که برای فردا گام برداریم. برای داشتن یک کشور آباد و شکوفا، باید همزیستی مسالمتآمیز را بیاموزیم، به حقوق شهروندی احترام بگذاریم و بهسوی ملتسازی حرکت کنیم.
ما باید بیاموزیم که شیعه و سنی، و تمام اقوام افغانستان، باید برادرگونه در کنار هم زندگی کنند. شیعهی افغانستان باید بداند که در ایران وصلهی ناجور است و «اتباع بیگانه» خوانده میشود. سنی افغانستان نیز بداند که در پاکستان، «اتباع بیگانه» شمرده میشود. در واقع، این شیعهی افغانستان است که برادر سنی افغانستان است، و برعکس.
شیعهی افغانستان باید باورهای خرافی و بیپایهی شیعهی صفوی را ــ که مبتنی بر لعن، نفرین و کینه است ــ کنار بگذارد و نباید این بار بیبنیان را بر دوش کشد. او باید راه شیعهی علوی را در پیش گیرد و پیرو علی (ع) باشد. اندیشهی شیعهی علوی، مبتنی بر حکمت و مصلحت است و باید بداند که خلفای راشدین با حضرت علی پیوند خانوادگی داشتند.
عالم سنی افغانستان نیز باید بداند که باورهای او تنها یک فهم از اسلام است، نه عین اسلام؛ و باورهای شیعه نیز تنها یک قرائت از اسلام است، نه باطل مطلق. بنابراین باید نفرتپراکنی علیه شیعیان را کنار گذاشت.
تجربههای تلخ گذشته در ابعاد مختلف، چشمان ما را گشوده است. وقت آن رسیده که با شهامت، سرنوشت خود را در دست بگیریم. باید از اختلافات مذهبی و قومی عبور کنیم و بهجای فرار، ساختن را برگزینیم. بهجای نفرت، مهر بورزیم. اگر طالبان صدای زمانه را بشنوند و بهجای مانع، همراه مردم شوند، میتوان امید داشت که رستاخیز ملی شکل گیرد. در غیر این صورت، تاریخ آنها را در زمرهی سنگاندازان مسیر ملتسازی ثبت خواهد کرد.
بهنظر میرسد زیرساختها برای آغاز یک حرکت ملی در جهت تحول و ساختن افغانستان آماده است؛ تنها گروه حاکم است که هنوز به این بیداری نرسیده و این ضرورت را درک نمیکند. اکنون زمان آن است که طالبان نیز با مردم همگام شوند و در این رستاخیز ملی مشارکت جویند، نه اینکه مانع آن شوند.
Leave feedback about this