در یک تحول سرنوشتساز و بحثبرانگیز، فدراسیون روسیه در تاریخ سوم جولای ۲۰۲۵ (برابر با ۱۱ سرطان ۱۴۰۴) حکومت طالبان را بهصورت رسمی به رسمیت شناخت. این اقدام تنها ده روز پس از آن صورت گرفت که ایالات متحده آمریکا طرح قطع کمکهای مالی به طالبان را تصویب کرد. حالا بسیاری از ناظران سیاسی این پرسش را مطرح میکنند: آیا طالبان در حال چرخش به سوی محور روسیه هستند؟ و اگر چنین است، پیامدهای این اتحاد برای افغانستان، منطقه و نظم بینالمللی چه خواهد بود؟
به رسمیت شناختن یک رژیم سیاسی در عرف بینالمللی به معنای پذیرش مشروعیت آن، آغاز مناسبات رسمی و تسهیل همکاریهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی است. اما در مورد طالبان، پرسش بزرگتری در پیش است: چگونه ممکن است حکومتی که بهطور نظامی قدرت را بهدست گرفته، زنان را از ابتداییترین حقوق انسانی محروم ساخته، رسانهها را سرکوب کرده، خبرنگاران را شکنجه میدهد و اقلیتهای مذهبی را به حاشیه رانده، مشروعیت بینالمللی پیدا کند؟
دولت روسیه که خود را میراثدار سنت دیپلماتیک چندقطبی و منتقد دخالتهای لیبرالیسم غربی میداند، به وضوح در حال ساختن ائتلافی غیرغربی با قدرتهایی چون ایران، چین و حالا طالبان است. در شرایطی که روابط کرملین با واشنگتن و متحدان اروپاییاش در پایینترین سطح قرار دارد، افغانستان به میدان بازی تازهای برای رقابت ژئوپلیتیکی بدل شده است. طالبان با از دست دادن حمایتهای مالی آمریکا، به سرعت به دنبال جایگزینهایی در شرق برآمدند؛ و حالا مسکو نخستین قدرت بزرگی است که دست یاری به این گروه افراطی دراز کرده است.
این تصمیم روسیه بیارتباط با تحولات دیگر در منطقه نیست. سقوط دولت بشار اسد به دست هیئت تحریرالشام در سوریه، افزایش تنشها میان ایران و اسرائیل، و تحرکات نظامی فزاینده در مرزهای آسیای مرکزی، همگی بیانگر دورانی تازه در معادلات امنیتی خاورمیانه و آسیای جنوبغربی است. در این میان، روسیه با ورود رسمی به پرونده افغانستان، نهتنها مداخلهگرانهتر عمل میکند، بلکه نقش ایالات متحده را نیز به چالش میکشد.
با این حال، تأثیرات این تصمیم تنها به حوزه دیپلماسی کلان محدود نمیشود. رسمیت یافتن طالبان از سوی روسیه، در عمل به معنای تقویت قدرت این گروه در برابر جامعه مدنی افغانستان است. در شرایطی که طالبان با دستورالعملهای محدودکننده رسانهای، بازداشت و شکنجه خبرنگاران، و ممنوعیت فعالیتهای سیاسی غیرهمسو، فضای اطلاعرسانی را در کشور خفه کردهاند، چنین حمایتی از سوی یک قدرت بزرگ میتواند نقش تایید ضمنی برای سرکوبها ایفا کند.
بر اساس آمار سازمان گزارشگران بدون مرز، افغانستان در رده ۱۷۵ از میان ۱۸۰ کشور جهان از نظر آزادی رسانه قرار دارد. تنها در چهار سال گذشته، دهها رسانه تعطیل، صدها خبرنگار بازداشت یا مجبور به ترک کشور شدهاند. روایتهایی از شکنجههای سازمانیافته، تهدیدهای جنسی، و ارعاب خانوادههای روزنامهنگاران، تصویری تاریک از وضعیت مطبوعات در افغانستان ترسیم میکند. به رسمیت شناختن طالبان در چنین فضایی، نهتنها کمکی به بهبود وضعیت نمیکند، بلکه ممکن است آن را به مرحلهای جدید از سرکوب برساند.
فراتر از مرزهای افغانستان، این تصمیم میتواند پیامدهایی امنیتی برای منطقه داشته باشد. اگر طالبان از طریق اتحاد با روسیه به منابع مالی و نظامی تازهای دست یابند، این توان ممکن است در سرکوب داخلی یا حتی تقویت گروههای تندرو در سایر نقاط استفاده شود. از سوی دیگر، کشورهای همسایه مانند ایران، پاکستان، چین و کشورهای آسیای مرکزی، مجبور خواهند شد سیاستهای خود را نسبت به طالبان بازنگری کنند؛ یا در مسیر روسیه قرار گیرند، یا به سوی بلوک غرب متمایل شوند. این روند میتواند شکافهای جدیدی در منطقه ایجاد کند و بر بحران مهاجرت، تروریسم و بیثباتی سیاسی دامن بزند.
در این میان، آنچه بیش از همه نگرانکننده است، سکوت نسبی جامعه جهانی است. نهادهای بینالمللی، کشورهای دموکراتیک و سازمانهای حقوق بشری، واکنشی قاطع و هماهنگ به این اقدام نشان ندادهاند. چنین سکوتی نهتنها طالبان، بلکه سایر رژیمهای اقتدارگرا را نیز به ادامه مسیر سرکوب تشویق میکند. به نظر میرسد منافع ژئوپلیتیکی و امنیتی، بار دیگر بر اصول حقوق بشر و کرامت انسانی غلبه یافتهاند.
با این حال، همه درها بسته نیستند. رسانههای دیجیتال، روزنامهنگاران تبعیدی، و شبکههای اجتماعی همچنان به عنوان صداهای آلترناتیو در برابر تبلیغات رسمی طالبان عمل میکنند. تلاشهای برخی فعالان رسانهای برای اطلاعرسانی مستقل، هرچند دشوار و خطرناک، نشان میدهد که مقاومت رسانهای هنوز زنده است. اگر جامعه جهانی واقعاً نگران آینده افغانستان است، باید به جای سیاستهای نیمبند، حمایت مؤثر، مادی و حقوقی از رسانههای مستقل و فعالان مدنی افغان را در دستور کار خود قرار دهد.
در نهایت، به رسمیت شناختن طالبان از سوی روسیه ممکن است تغییری در ظاهر صحنه ایجاد کند، اما ماهیت این گروه، همچنان بر پایهی سرکوب، تبعیض و حذف صداهای مخالف استوار است. مشروعیت واقعی، نه از طریق اعلامیههای دیپلماتیک، که از دل رأی مردم، احترام به حقوق بشر، و حاکمیت قانون برمیخیزد—اموری که طالبان هنوز فاصلهای بعید با آن دارند.
Leave feedback about this