با گذشت نزدیک به چهار سال از بازگشت طالبان به قدرت، روند سیاسی دوحه که در ابتدا بهعنوان چارچوبی برای عبور از بحران سیاسی افغانستان مطرح شد، امروز به موضوعی بحثبرانگیز و محل تردیدهای جدی در میان بازیگران کلیدی بینالمللی تبدیل شده است. نشست اخیر مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بهویژه موضعگیری آمریکا، بهروشنی نشان داد که اعتماد به این روند دچار تزلزل شده و تداوم آن بدون بازنگری، ممکن است بیش از آنکه راهگشا باشد، به عادیسازی حضور طالبان منجر شود.
روند سیاسی دوحه با ابتکار سازمان ملل و نقشآفرینی برخی کشورهای منطقهای و غربی طراحی شد تا زمینه تعامل با طالبان در قالبی ساختاریافته و مشروط را فراهم آورد. هدف آن، انتقال تدریجی طالبان به سمت یک نظم بینالمللی، رعایت حقوق بشر، تشکیل دولت فراگیر و پذیرش قواعد مشروعیت سیاسی بود.
اما آنچه در عمل رخ داده، نوعی توازن نابرابر است: طالبان بدون آنکه تغییر معناداری در رفتار خود ایجاد کنند، بر میز گفتوگو نشستهاند، امتیاز سیاسی کسب کردهاند و همزمان، به سیاستهای سرکوبگرایانه خود ادامه دادهاند.
جاناتان شریر، معاون نماینده آمریکا در سازمان ملل، در سخنانی بیسابقه در نشست مجمع عمومی تأکید کرد که مذاکرات مکرر با طالبان «بدون خواسته مشخص» و بدون ابزار فشار، نه تنها ناکارآمد بوده، بلکه به تقویت جایگاه آنها انجامیده است. او گفت: «ما شکست طالبان را با تعامل بیشتر و اختصاص منابع بیشتر پاداش دادهایم.»
یکی از چالشهای بنیادین روند دوحه، نبود مکانیسم الزامآور و نظارتپذیر است. طالبان در هر دوره گفتوگو وعدههایی مبهم ارائه کردهاند، اما نه در عمل حاضر به تغییر شدهاند و نه پاسخگوی تعهدات قبلی خود بودهاند.
همزمان، برخی از کشورها مانند چین، روسیه، ایران و پاکستان، فارغ از روند دوحه، مسیر تعامل عملی با طالبان را دنبال کردهاند؛ اقدامی که بهزعم بسیاری، روند سیاسی چندجانبه را تضعیف کرده و پویایی داخلی روند را به چالش کشیده است.
از سوی دیگر، نمایندگان سازمان ملل، از جمله روزا اوتونبایوا، رئیس یوناما، در تازهترین دور نشستهای کاری دوحه همچنان بر ضرورت گفتوگو، حمایت از بخش خصوصی و مبارزه با مواد مخدر تأکید کردند. اما غیبت نتایج ملموس در زمینههای کلیدی مانند حقوق زنان، مشارکت سیاسی و حقوق اقلیتها، اعتبار این روند را در چشم ناظران جهانی کاهش داده است.
بنبست یا ضرورت بازتعریف؟
اکنون که اجماع جهانی بر سر طالبان بهشدت شکننده شده و تضاد آشکاری میان مواضع کشورهای غربی و برخی قدرتهای منطقهای دیده میشود، تداوم روند دوحه در قالب فعلی، ممکن است نهتنها کمکی به حل بحران نکند، بلکه پوشش دیپلماتیکی برای تثبیت اقتدار طالبان فراهم آورد.
برای خروج از این بنبست، تحلیلگران سه گزینه کلیدی را مطرح میکنند:
- بازطراحی روند دوحه بر مبنای شروط مشخص، جدول زمانی الزامآور و نظارت نهادهای بینالمللی؛
- افزایش فشار چندجانبه دیپلماتیک و حقوقی با محوریت سازمان ملل برای مشروطسازی هرگونه تعامل به اصلاحات واقعی؛
- افزایش نقش جامعه مدنی و نهادهای غیردولتی افغانستانی در روند گفتوگو برای ایجاد توازن داخلی و مردمی در برابر نمایندگان طالبان.
در نتیجه در غیاب تغییر رویکرد طالبان و بدون چارچوبی الزامآور، روند دوحه در خطر تبدیلشدن به چرخهای از نشستها و بیانیههای بینتیجه است؛ گفتوگوهایی که مشروعیت بینالمللی به طالبان میبخشد، اما دستاوردی برای مردم افغانستان ندارد.
آینده این روند، در گرو تصمیمی روشن و جمعی جامعه جهانی است: یا تعریف یک گفتوگوی مشروط با هدف تغییر واقعی، یا توقف روندی که تنها به تکرار بحران مشروعیت و بنبست سیاسی منجر خواهد شد.
سید حین موس
Leave feedback about this