خبرگزاری آگاه
سید موسی سادات، اولنمره کانکور ۱۴۰۴ افغانستان، نمادی از تلاش، امید و پیروزی در شرایطی است که میلیونها دختر نوجوان کشورمان از ابتداییترین حق خود یعنی آموزش محروم شدهاند. موفقیت او مایه مباهات است، اما سایهای سنگین بر پشت این موفقیت افتاده است: محرومیت چندساله دختران از ورود به مکاتب و دانشگاهها، که هر روز گستردهتر و عمیقتر میشود.
در افغانستان، اعلام نتایج کانکور زمانی یکی از لحظات پرشور سال بود؛ روزی که خانوادهها با اشتیاق سراغ فهرستها میرفتند تا ببینند فرزندانشان، بهویژه دخترانشان، به کدام دانشگاه راه یافتهاند. اما حالا سومین سال پیاپیست که صدای دختران از این فصل شادی حذف شده است. این فقط یک غیبت ساده نیست. این، نبود آینده است.
چهار سال است که دختران افغانستان پشت دروازههای بسته مکاتب و دانشگاهها ایستادهاند؛ دروازههایی که نه تنها آنها را از دانش و آموزش دور کرده بلکه آنها را از مشارکت در ساختن آینده کشور محروم ساخته است. این در حالی است که تحصیل حق بنیادی هر انسان است، و محروم ساختن بخش بزرگی از جامعه از این حق، نقض آشکار حقوق انسانی و تعهدات بینالمللی دولتها و حکومتهاست.
دیگر مکاتب دخترانه، نهتنها دروازهشان بسته است، بلکه گویا فراموش شدهاند. این فراموشی، خطرناکترین نوع سرکوب است؛ سرکوبی که با زمان، به عرف تبدیل میشود. امسال نیز نتایج کانکور منتشر شد. هزاران جوان پسر به دانشگاه راه یافتند، اما دختران؟ سکوت. چشمبهراه. فراموششده.
آنچه امروز میبینیم نه تنها یک سیاست آموزشی ناقص، بلکه استراتژیای سازمانیافته برای حذف دختران از صحنه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. رژیمی که خود را مدافع دین میخواند، بهانههای دینی را به دست گرفته تا جلوی حق بنیادین زنان را بگیرد؛ اما این سیاستها نه تنها هیچ ارتباطی با عدالت و حقوق انسانی ندارد، بلکه با اصول اسلام نیز در تضاد است. این سیاستهای واپسگرایانه در نهایت به گسترش فضای ترس و رعب و نابودی بنیانهای اجتماعی کشور منجر میشود.
هر دختری که امروز از تحصیل بازمانده، آیندهای را از خود و جامعهاش گرفته است. آیندهای که شاید یک داکتر زن در قریهای دورافتاده میشد؛ معلمی در روستایی خاموش؛ یا مادری که فرزندش را آگاه و با سواد بزرگ میکرد. آمارها شاید در کوتاهمدت سکوت کنند، اما چهار سال دیگر، نبود زنان در بخش خدمات صحی، تعلیم و تربیه، رسانه، و مدیریت، همچون زلزلهای زیرپوستی، ما را از درون خواهد شکست.
سکوت جهانی و داخلی در برابر این ظلم سیستماتیک، به معنای رضایت ضمنی و تسلیم به وضع موجود است. هر سال که دختران از تحصیل بازمیمانند، نسل جدیدی در افغانستان محکوم به جهل، محرومیت و عدم توانمندی میشود. جامعهای که نیمی از پتانسیل انسانی خود را در بند نابرابریهای جنسیتی و تعصبات بیرحمانه محدود میکند، راهی جز سقوط در بحرانهای عمیقتر ندارد.
تلاشها و مقاومتهای مدنی، صدای فعالان حقوق بشر و نهادهای بینالمللی باید هرگز متوقف نشود. زمان آن رسیده که جهان و به ویژه کشورهای تأثیرگذار در منطقه و فرامنطقهای، سکوت خود را بشکنند و با فشارهای سیاسی و اقتصادی، طالبان را وادار به احترام به حقوق انسانی و بهخصوص حقوق زنان کنند.
تحصیل دختران، تنها یک مسئله آموزشی نیست؛ بلکه مسئله عدالت، توسعه پایدار، امنیت و آینده سیاسی افغانستان است. زنان و دختران باید به عنوان شهروندان برابر، فرصتهای برابر در آموزش و مشارکت اجتماعی و سیاسی داشته باشند تا بتوانند در بازسازی و پیشرفت کشور نقش ایفا کنند.
آیا میتوان این غیبت را جشن گرفت؟ آیا میتوان به موفقیت کانکور افتخار کرد، وقتی هزاران دختر – با استعداد، باهوش، و با امید – حتی اجازه ورود به میدان رقابت را نداشتند؟ این پیروزی نیست؛ بقای ناعادلانهی یک سیستم مردسالار است که از آگاهی میترسد.
اگر این روند ادامه یابد، نه مهاجرت نجات خواهد داد، نه صبر و سکوت. آینده افغانستان، نه در دستان کشورهای کمککننده، که در جسارت مردم خودش برای فریاد کشیدن بر سر ظلم نهفته است. باید از این سکوت، فریاد ساخت. از این غیبت، پرسش. و از این تاریکی، نوری هرچند اندک.
محرومیت دختران از تحصیل، فقط نقض حقوق بشر نیست. این، قتل تدریجی امید است. و جامعهای که امید را بکشد، راهی جز سقوط ندارد.
Leave feedback about this