نویسنده: سید حسن موسوی
سه سال از بازگشت طالبان به قدرت میگذرد، اما بهجای امنیت و ثبات، افغانستان به میدان ترس، انتقام و اعدامهای خاموش تبدیل شده است. موج جدید قتلهای هدفمند و فراقضایی افسران ارتش، پولیس، حقوقدانان و نیروهای نظام پیشین، پرده از حقیقتی تکاندهنده برداشته: عفو عمومی طالبان، دروغی سیاسی برای پنهانکردن تصفیهحسابی خونین بوده است.
وعده عفو، اولین شعار طالبان هنگام ورود به کابل بود؛ شعاری که قرار بود آغازی برای آشتی باشد. اما در عمل، چیزی جز نقابی برای آغاز عملیات انتقامگیری گسترده نبود. امروز، خانوادههای قربانیان، گزارشهای میدانی، و نهادهای حقوق بشری روایت دیگری دارند: روایت حذفی سیستماتیک و حسابشده.
قتل عبدالظاهر در پکتیا، تیرباران احمد فهیم حیدری در کابل، ناپدیدشدن دهها افسر دیگر—اینها فقط نمونههایی از سیاستیست که در پشت درهای بسته، اما با آگاهی کامل رهبران طالبان اجرا میشود. دشمنی طالبان با ساختار پیشین، تنها به شعار خلاصه نمیشود؛ به گلوله، زنجیر و شکنجه ختم میشود.
در زندانهای مخفی بغلان، پکتیا، ننگرهار و ولایتهای دیگر، کسانی نگهداری میشوند که نه دادگاه دیدهاند، نه وکیل داشتهاند. برخی از آنان هرگز زنده از آنجا بیرون نمیآیند. اجسادشان، اگر یافت شود، در درهها، کانالها یا زیر خاک دفنشدهاند—نه با احترام، که با نفرت.
قتل با شکنجه، نهتنها نقض آشکار اصول اسلامی و اخلاقیست، بلکه زیر پا گذاشتن صریح میثاقهای بینالمللی حقوق بشر است. اما طالبان بیتفاوت، بیپاسخ و بیپروایند. چرا؟ چون میدانند کسی پاسخگو نیست.
پیام این قتلها روشن است: هیچکس در امان نیست. نه بازنشسته، نه خانهنشین، نه کسی که سالهاست اسلحهاش را زمین گذاشته. برای طالبان، سابقه خدمت در نظام پیشین، بهخودیخود جرم است؛ جرمش، مستوجب مرگ.
چرا طالبان میکشند؟
تحلیلگران سه هدف اصلی را برجسته میکنند:
-
انتقام شخصی: بسیاری از فرماندهان طالبان، گذشتهای پر از زخم و شکست دارند. حالا که قدرت دارند، انتقام میگیرند؛ نه از نظام، که از انسان.
-
پاکسازی حافظه: افسران، سربازان و کارمندان دولت پیشین، حامل حافظه جمعی و تجربه حاکمیتاند. طالبان، برای دوام خود، این حافظه را حذف میکنند.
-
رعب و ارعاب: این قتلها، اعلامیهای ناگفتهاند: «هیچ مخالفتی بخشودنی نیست. ما میبینیم، میگیریم، میکشیم.»
و با این همه، جهان… ساکت است.
جامعه جهانی، که زمانی از حقوق بشر در افغانستان سخن میگفت، حالا نگران موج پناهجویان است، نه موج خون. کشورهای غربی، که هزاران سرباز خود را برای «آزادی افغانستان» فرستادند، اکنون فقط مهاجرت و منافع ژئوپلتیک را در نظر دارند.
طالبان نیز این سکوت را بهدرستی فهمیدهاند—و آن را مجوز ادامه بیرحمی میدانند.
افغانستان دیگر نه قانون دارد، نه عدالت، نه صدایی برای دادخواهی. آنچه مانده، صدای گلوله است، و سایهای از وحشت که بر جان بازماندگان ارتش، پولیس و نظام پیشین افتاده است.
نتیجه؟
آیندهای پر از ترس، پر از دروغ، و پر از جنازه.
طالبان فکر میکنند با قتل میتوانند امنیت بسازند؛ غافل از آنکه امنیت، از لوله تفنگ نمیگذرد.
و تاریخ؟ تاریخ همیشه جایی ثبت میشود؛ در حافظه مردم، در اسناد، و روزی، در دادگاهی که شاید دیر برسد، اما هرگز خاموش نمیماند.
Leave feedback about this