نقشه نفوذ؛ چگونه قطر، چین و روسیه آینده افغانستان را در سایه طالبان بازطراحی میکنند؟
در حالیکه افغانستان پس از سقوط جمهوریت وارد دورهای از بیثباتی، انزوا و سرکوب شده است، سه کشور – قطر، چین و روسیه – بیش از دیگران برای نفوذ در ساختار سیاسی طالبان و تأثیرگذاری بر آینده این کشور تلاش میکنند. طالبان که بهشدت به دنبال مشروعیت بینالمللی و تأمین منابع اقتصادی برای بقای حاکمیت خود هستند، اکنون در میان بازی دیپلماتیک این سه قدرت در حال چرخشاند. این روند هرچند ممکن است برای بقای طالبان مفید باشد، اما برای مردم افغانستان به معنای عمیقتر شدن بحرانها، سرکوب، و حذف کامل از معادلات قدرت است.
از زمان بازگشت طالبان به قدرت، این گروه در حالی شعار استقلال، خودکفایی و قطع وابستگی به غرب را تکرار میکند که در عمل به شکل بیسابقهای وابسته به حمایتهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی قدرتهایی شده که دغدغه دموکراسی یا حقوق بشر را ندارند. این تناقض بنیادی، قلب بحران افغانستان کنونی است.
قطر سالهاست که به عنوان میانجی اصلی بین طالبان و غرب عمل کرده و اکنون به سکوی سیاسی این گروه در سطح بینالمللی تبدیل شده است. از دفتر سیاسی طالبان در دوحه گرفته تا تسهیل مذاکرات با آمریکا و اروپا، نقش قطر فراتر از یک میزبان بوده است. امروز، دوحه نهتنها به حمایتهای مالی و دیپلماتیک خود از طالبان ادامه میدهد، بلکه تلاش میکند چهرهای تعدیلشده از این گروه ارائه دهد.
اما در واقع، قطر همزمان در حال تقویت نفوذ خود در منطقه، تضعیف رقبای عربی و ایفای نقش فعال در صحنه ژئوپلیتیک است. حمایت قطر از طالبان، در عمل نوعی مشروعیتبخشی به یک حکومت اقتدارگراست که هیچ مشروعیت مردمی ندارد.
چین، قدرت اقتصادی بیرقیب در شرق، با نگاه عملی و منفعتمحور به افغانستان وارد شده است. کابل برای پکن سه ارزش راهبردی دارد: کنترل افراطگرایی اسلامی در مرز سینکیانگ، دسترسی به معادن استراتژیک (مخصوصاً لیتیوم، مس و نفت)، و کاهش حضور ایالات متحده در منطقه.
اگرچه چین هنوز بهصورت رسمی طالبان را به رسمیت نشناخته، اما روابط اقتصادی و سیاسی با کابل را بهطور پیوسته گسترش داده است. شرکتهای چینی در حال رایزنی برای بهرهبرداری از معدن مس «مسعینک» و حوزه نفتی آمو دریا هستند. در عین حال، پکن بهدنبال یک افغانستان آرام است – نه برای مردم آن، بلکه برای محافظت از مرزهای خود و تضمین منافع تجاریاش.
چین در تعامل با طالبان، به شکل نگرانکنندهای سکوت کرده است: سکوت درباره حقوق زنان، آزادی بیان، آموزش و عدالت. این رویکرد، طالبان را جسورتر کرده و چراغ سبزی برای تداوم نقض حقوق بشر است.
روسیه یکی از نخستین قدرتهایی است که اخیراً سفیر طالبان را پذیرفته و گام بلندی در جهت عادیسازی روابط برداشت. در نگاه کرملین، افغانستان تحت سلطه طالبان ابزاری مفید برای مقابله با نفوذ آمریکا و ناتو در منطقه است. از سوی دیگر، روسیه نگران امنیت مرزهای جنوبی خود و جمهوریهای آسیای میانه است که مستقیماً تحت تأثیر تحولات افغانستان قرار دارند.
پذیرش طالبان از سوی روسیه نه به معنای تأیید ارزشهای طالبان، بلکه نشانهای از سیاست عملگرایانه کرملین است: تأمین منافع در برابر نادیدهگرفتن نقض سیستماتیک حقوق بشر.
نقشآفرینی قطر، چین و روسیه را نمیتوان تنها بهعنوان مناسبات معمول دیپلماتیک دید. این سه کشور از خلأ حضور غرب در افغانستان سود بردهاند و طالبان نیز با آگاهی از نیاز این کشورها، از آن بهعنوان اهرم چانهزنی استفاده میکند. اما در این میان، مردم افغانستان چه سهمی دارند؟ هیچ.
طالبان با تکیه بر حمایتهای این سه کشور، به جای اصلاح ساختار حکومتی، مشارکت سیاسی یا پاسخ به مطالبات داخلی، به تعمیق سلطه خود ادامه میدهند. این وضعیت نهتنها مشروعیت داخلی ندارد، بلکه زمینهساز بازتولید خشونت، فقر، بیکاری، و مهاجرت دستهجمعی شده است.
ددر نتیجه طالبان در تبلیغات خود از «استقلال افغانستان» سخن میگویند، اما واقعیتها چیز دیگری میگویند. تعاملات سنگین و گسترشیافته با قدرتهایی مانند چین، روسیه و قطر، نه نشانه استقلال، بلکه گواهی بر یک وابستگی بیسابقه سیاسی و اقتصادی است.
امروز طالبان نه با مردم افغانستان، بلکه با بازیگران خارجی معامله میکند. این بازی، شاید برای طالبان سودمند باشد، اما برای افغانستان، به معنای تداوم سرکوب، عقبماندگی و حاشیهنشینی جهانی خواهد بود. تا زمانی که خواست مردم – نه مصالح قدرتهای خارجی – در مرکز تحولات سیاسی افغانستان قرار نگیرد، هیچ بازیگر خارجی نمیتواند آیندهای روشن برای این سرزمین ترسیم کند.
Leave feedback about this