آنچه امروز در افغانستان شاهدیم، فراتر از یک سیاست سرکوبگرانهی معمول است؛ این یک جنگ ایدئولوژیک، فرهنگی و روانی است که طالبان علیه زن آغاز کردهاند. دشمنی طالبان با زنان، از آنچه در ظاهر میبینیم بسیار پیچیدهتر و ریشهدارتر است و بهنوعی نشاندهندهی بحران مشروعیت و قدرت در این نظام است.
زنان، به معنای واقعی کلمه، نماد آزادی، دانش، تغییر و مقاومت در برابر ساختارهای سنتی و بستهاند. آنها نمایندگان اصلی تحول اجتماعی هستند که طالبان بهشدت تلاش میکند آن را مهار و معکوس کند. سرکوب زنان یعنی تلاش برای بازگرداندن جامعه به شرایطی که کنترل کامل ایدئولوژیک و سیاسی بر همه ابعاد زندگی برقرار باشد.
ایجاد وزارت امر به معروف به معنای بهکارگیری ابزار رسمی و گسترده برای محدودسازی زنان است. از بسته شدن دانشگاهها و مدارس دختران گرفته تا قانونگذاری درباره لباس، صدا، رفتوآمد و حتی نفس کشیدن زنانه، همه نشاندهندهی یک سیاست تمامعیار برای پاکسازی دانش، آزادی و حضور زنان از عرصه عمومی است.
زنان در این سیستم، نه فقط قربانی سرکوب که ابزار بازی قدرتاند؛ کارت چانهزنی در مذاکرات داخلی و بینالمللی، عاملی برای فشار سیاسی و ابزاری برای نشان دادن قدرت و کنترل نظام. این اسارت پیچیده و چندلایه، زنان را به مزدوجان سرنوشت سیاسی طالبان تبدیل کرده است.
تقسیمبندی زنان به دستههای مختلف، نمایانگر ذهنیت پدرسالارانه و توتالیتری طالبان است. زنان را به جای انسانهای مستقل، موجوداتی مطیع یا دشمن میبینند؛ این نگاه باعث میشود سرکوب بهصورت سیستماتیک، خشونتبار و با توجیه مذهبی صورت گیرد.
این سیاستهای ضد زن، بهجای سرکوب کامل، زمینهساز مقاومتهای پنهان و آشکار در جامعه میشود. بحران مشروعیت طالبان را عمیقتر میکند و شکاف میان حکومت و مردم را گستردهتر میسازد. در نهایت، دشمنی طالبان با زنان، خود به بزرگترین تهدید برای بقای آنها تبدیل خواهد شد.
Leave feedback about this