تویسنده : سید حسن موسوی
در جهانی که مرزها باید گذرگاه امید باشند، برای زنان افغان، مرز ایران و افغانستان بدل به دیوار بازگشت اجباری شده است؛ بازگشتی نه به خانه، که به تاریکی، تبعیض و تهدید.
بر اساس اعلام بخش زنان سازمان ملل متحد، یکسوم از بازگشتکنندهگان از ایران و نیمی از بازگشتکنندهگان از پاکستان، زنان هستند. این آمار نه تنها عدد نیست، بلکه نشانهایست از یک فاجعه انسانی فراموششده: زنانی که از جهنم گریختند، دوباره به آتش بازگردانده میشوند.
اما پرسش اینجاست: چرا در جهانی متمدن، فرار از خشونت با بازگشت به همان خشونت پاسخ داده میشود؟ چرا هیچ کشوری، پناه را بهعنوان حق، و نه امتیاز، به رسمیت نمیشناسد؟ و چرا زن افغان همیشه در حاشیه ترس و تاریکی قرار دارد؟
طالبان، با تاریخی از سرکوب جنسیتی، حاکمان کشوریاند که نه قانون دارد و نه گوش برای شنیدن. کشوری که حتی «مهاجرت» را به «بازداشت» تبدیل میکند، و «خانه» را به سلول.
در چنین شرایطی، بازگشت زنان مهاجر نهتنها بازگشت به خاک وطن نیست، بلکه بازگشت به وضعیت بیحقوقی مطلق است. آنها از اجبارهای اقتصادی، تبعیض نژادی و ناامنی در ایران و پاکستان، به اجبارهای ایدئولوژیک، بیعدالتی جنسی و خشونت نهادینهشده در افغانستان پناه میبرند. در واقع، زن افغان امروز بین دو تبعید در گردش است: تبعید در غربت، یا تبعید در وطن.
این بازگشت، اختیاری نیست؛ انتخاب نیست؛ حق نیست. این بازگشت، نتیجه سیستمهای مهاجرتی فاسد، سیاستهای نژادپرستانه، و بیعملی جامعه جهانی است. زن افغان به جرم زنبودن و افغانبودن، در هیچ نقشهای جای ندارد.
دولتهایی چون ایران و پاکستان که خود داعیه اسلامی دارند، چگونه به نام نظم و قانون، زنان آسیبپذیر را به کشوری میفرستند که حتی حق حرفزدن را از آنها گرفتهاند؟ آنهم در حالیکه خود میدانند که طالبان، نه دروغگو، بلکه صادقاند؛ صادق در دشمنی با زن، صادق در انکار آزادی، و صادق در تعهد به تاریکی.
اخراج زنان از ایران و پاکستان، تنها یک حرکت اداری یا امنیتی نیست؛ بلکه بخشی از یک چرخه بزرگترِ خشونت ساختاری علیه زنان افغان است. چرخهای که از خانه آغاز میشود، از خیابان عبور میکند، از مرز عبور داده میشود، و دوباره به خانهای بازمیگردد که دیگر خانه نیست.
این روند، جهانیست؛ اما مقاومت هم جهانیست.
باید پرسید: سازمان ملل چه میکند؟ آیا هشدار کافیست؟ آیا اعلام نگرانی، از مسئولیت میکاهد؟ زنانی که امروز بازمیگردند، نه چمدانی دارند و نه آیندهای. تنها چیزی که به همراه دارند، خاطرهای کوتاه از رهاییست؛ خاطرهای که حالا هم جرم است و هم بار.
وقتی یک زن از مرز رد میشود، فقط خاک تغییر نمیکند؛ سرنوشت، موقعیت، صدا و حتا زبانش تغییر میکند. آنسوی مرز، دیگر کسی نمیپرسد «چه کسی هستی؟» بلکه میگوید: «باید خاموش بمانی.»
جهان باید بداند که بازگرداندن زنان به افغانستان، همدستی با سرکوب است. اگر امروز صدای آنها در مرز خفه شود، فردا دیگر مرزی برای صدای هیچکس باقی نمیماند.
زندگی، حق است؛ نه امتیاز. وطن، پناه باید باشد؛ نه مجازات.
و اینجا، در این خط مرزی لرزان، زن افغان نه بازگشته، که تبعید شده است – دوباره، بیصدا، بیحق، و بیپناه.
Leave feedback about this