چند روز پس از تنشهای مرزی میان امارت اسلامی افغانستان و ارتش پاکستان، بحث بر سر نقش تحریک طالبان پاکستان (TTP) و سیاستهای تاریخی اسلامآباد در قبال افغانستان، بار دیگر روشن شد. در حالی که برخی نخبگان و روشنفکران افغانستان، حملات علیه مواضع TTP را محکوم میکنند، کریم پاکزاد در تحلیلی بیطرفانه میگوید: این حملات نه علیه مردم افغانستان، بلکه علیه گروهی است که سالها با خشونت و ترور امنیت پاکستان را تهدید کردهاند و واکنش ناسیونالیستی داخلی، تصویری غیرواقعی از واقعیتهای تاریخی و امنیتی منطقه ارائه میکند.
نویسنده: دکترکریم پاکزاد پژوهشگر در بنیاد مطالعات بین المللی و استراتیژیک فرانسه
تاریخ: ۱۸ میزان ۱۴۰۴
چند روزی میگذرد از تنش و برخورد نظامی میان ارتش پاکستان و امارت اسلامی افغانستان. موضوع تنش از چندین سال به اینطرف، TTP یا تحریک طالبان پاکستان است. این جنبش تروریستی همزاد طالبان افغانستان است که در سال ۲۰۰۷ از اجتماع چندین گروه اسلامگرا در مناطق پشتوننشین پاکستان، باجور، سوات و وزیرستان، با حمایت طالبان افغان ایجاد شده است. عملیات تروریستی آن باعث کشته شدن دهها هزار مردم بیگناه، از جمله بینظیر بوتو، نخستوزیری که نقش مهمی در تثبیت جایگاه زنان در جامعه سنتی و اسلامگرای پاکستان داشت، گردید. استراتژی این گروه بر هم زدن امنیت و ثبات پاکستان و از این طریق به قدرت رسیدن یک دولت اسلامی (امارت) است.
دولت اشرف غنی، علیرغم جنگ علیه طالبان، اعضای این جنبش تروریستی را در مناطق شرق افغانستان پناه داد تا روی پاکستان فشار آورد؛ سیاستی که میتوان آن را تحت عنوان «دشمن دشمن من دوست من» توصیف کرد. نگاه بیطرفانه و صادقانه به روابط میان افغانستان و پاکستان، مسئولیت حاکمان، به ویژه سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) در ایجاد و پرورش طالبان افغان را هویدا میسازد، اما افغانستان در طول ۸۰ سال حیات پاکستان، همواره با سیاستهای اسلامآباد مواجه بوده است: ادعای پشتونستان، رسمیت نشناختن خط دیورند، سرحد بینالمللی میان دو کشور و حتی ادعای سرزمینهای از دست رفته تا لاهور.
طی سالهای اخیر چندین بار روی روابط افغانستان و پاکستان نوشتهام و همچنان قصد دارم در فرصت مناسب، زمانی که احساسات گرم و گاهی آتشین ناسیونالیستی برخی هموطنان فروکش کند، باز هم این موضوع را تحلیل کنم.
فقط یادآوری میکنم که تیره شدن روابط میان افغانستان و پاکستان پس از شکست مذاکرات صلح میان TTP و پاکستان با «میانجیگری» امارت اسلامی، باعث تشدید عملیات تروریستی خونین علیه مواضع نظامی پاکستان در نزدیکی مرزهای افغانستان گردید. قوانین بینالمللی مداخله نظامی را علیه مواضعی که امنیت کشور همسایه را تهدید میکنند، مجاز میدانند. گاهی برخی کشورها مانند آمریکا از این اصل بهرهبرداری نامشروع میکنند و هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای خود عملیات نظامی انجام میدهند که به تجاوز نظامی نزدیک است. اما در میان همسایهها، این امر به وفور رخ میدهد؛ نمونههایی مانند بمباران مواضع کردهای ایرانی در عراق توسط جمهوری اسلامی ایران و بمباران مواضع گروه جیشالعدل در بلوچستان پاکستان و حتی مداخله هند علیه سازمانهای کشمیری در خاک پاکستان، نمونههای اخیر هستند.
آنچه که مرا وادار به نوشتن این چند سطر نمود، موج ناسیونالیستی است که این حملات علیه مواضع تروریستهای TTP در میان «روشنفکران وطنپرست» ایجاد کرده است. این حملات که هدف آن نه سرنگونی رژیم موجود و نه تغییر حکومت یا اشغال بخشی از خاک کشور است، با ادبیاتی محکوم شدهاند که تصور میکردم دیگر در فرهنگ افغانستان وجود ندارد.
در این میان، بازماندگان نسلی که حامی اشغال کامل افغانستان توسط شوروی بودند و غلامی آن را میهنپرستی میدانستند، جلب توجه میکنند. همچنین سران و بازماندگان مجاهدین که بدون وابستگی به قدرت خارجی دوام نمیآوردند، امروز در مهاجرت در شهرهای لندن، کالیفرنیا، برلین و استانبول قدم میزنند و سالها خادم آمریکا و انگلیس بودهاند، بیشتر دیده میشوند.
در کنار آن، پست یک فعال فیسبوکی که نه افغانستان را به رسمیت شناخته و نه خود را افغان میداند، با شوق و مبالغه از دفاع از «مادر میهن» سخن میگوید. کمتر کسی از علت وجودی و ریشههای این حوادث حرف میزند. این واقعیتها یک دلیل دیگر برای طول عمر طالبان را آشکار میسازد؛ گروهی که از خلأ تحلیلی، واکنشهای احساسی و نادیده گرفتن واقعیتهای تاریخی بهره برده و همچنان توانسته جایگاه خود را تثبیت کند.


Leave feedback about this