نویسنده: سید حسن موسوی
بحران اخیر میان طالبان افغان و پاکستان بیش از یک نزاع مرزی یا دیپلماتیک ساده است و ریشه آن در تاریخ، قومیت و سیاست منطقهای نهفته و قربانیان اصلی آن مردم افغانستان هستند. طالبان افغان و تحریک طالبان پاکستان (TTP) هر دو عمدتاً از قوم پشتون هستند و مناطق پشتوننشین در امتداد خط دیورند همواره منبع تنش میان دو کشور بودهاند. خط دیورند، که در دوران استعمار انگلیس ترسیم شد، هیچگاه مشروعیت واقعی نداشته و پشتونها را به دو سوی مرز تقسیم کرده است؛ نتیجه این تقسیم، ارجحیت منافع قومی و شبهنظامی بر منافع ملی افغانستان است.
حمایت طالبان افغان از TTP، فراتر از تاکتیک سیاسی کوتاهمدت است و تصمیمی استراتژیک و ایدئولوژیک محسوب میشود. طالبان معتقدند محدود کردن این گروه، به معنای کنار گذاشتن همپیمانان تاریخی و قومی است. در عمل، خاک افغانستان به پناهگاهی امن برای گروههای شبهنظامی فرامرزی تبدیل شده و مردم، به ویژه در مناطق مرزی، بیشترین هزینه را میپردازند؛ گشتهای مرزی، امنیت روستاها و زندگی روزمره آنان قربانی منافع قومی و ایدئولوژیک طالبان میشود.
پیامدهای این سیاست برای شهروندان افغان شدید و فوری است. از منظر امنیتی، طالبان با اختصاص نیروهای مرزی به حمایت از شبهنظامیان، امنیت مردم را فدا کردهاند و حملات متقابل پاکستان، آوارگی، تلفات جانی و از دست رفتن زمینهای کشاورزی تنها بخشی از هزینههای مستقیم است؛ مردم عملاً در میان بحرانهای فرامرزی گرفتار شدهاند. از منظر سیاسی، حمایت از TTP نشان میدهد که اولویت طالبان تثبیت قدرت داخلی و مشروعیت قومی است، نه امنیت ملی یا رفاه مردم، و اعتماد عمومی کاهش یافته و شکاف میان جامعه و حکومت عمیقتر شده است. از منظر بینالمللی، سیاست طالبان جامعه جهانی و همسایگان را بدبین کرده است؛ بیتوجهی به پیامدهای انسانی و حمایت از گروههای شبهنظامی، کمکها و همکاریهای اقتصادی و بشردوستانه را محدود کرده و افغانستان را بیش از پیش در انزوا قرار داده است.
مذاکرات چهار روزه استانبول با میانجیگری ترکیه و قطر شکست خورد، زیرا طالبان حاضر نشدند مسئولیت کنترل TTP را بپذیرند و وزیر دفاع پاکستان، خواجه آصف، هشدار داد که کشورش توانایی مقابله کامل با طالبان را دارد و کوچکترین کوتاهی، تکرار عملیاتهای تاریخی علیه این گروه را برای منطقه در پی خواهد داشت. در این میان، مردم افغانستان بار اصلی بحران مرزی را تحمل میکنند و زندگی روزمره آنان در معرض تهدید است. بحران کنونی نمونهای آشکار است از این که طالبان گشتهای مرزی، امنیت مردم و زیرساختهای حیاتی را فدای منافع قومی و شبهنظامی میکنند. مردم افغانستان، که بیش از دو دهه جنگ و بیثباتی را تجربه کردهاند، اکنون در سایه این تصمیمات، بار هزینههای امنیتی و انسانی را بر دوش دارند.
علاوه بر این، ایران با دعوت طالبان به نشست اکو در تهران به دنبال تثبیت نفوذ منطقهای و مشروعیت ظاهری این گروه است. این اقدام، اگرچه به طالبان فرصت تبلیغ توانایی دیپلماتیک میدهد، نشان میدهد که منافع منطقهای و ایدئولوژیک بر رفاه و امنیت واقعی مردم افغانستان ارجحیت دارند. بحران مرزی و حمایت طالبان از TTP پرسش مهمی ایجاد میکند: آیا طالبان میتوانند تعادلی میان منافع قومی و امنیت ملی برقرار کنند یا منافع گروههای شبهنظامی همواره بر جان و امنیت مردم ارجح خواهد بود؟ پاسخ به این پرسش، آینده امنیت، ثبات و توسعه افغانستان را تعیین خواهد کرد.
در نهایت، طالبان با فدا کردن امنیت مردم برای منافع قومی و شبهنظامی نشان دادهاند که شهروندان افغان برای آنان ابزار یا هزینه هستند، نه اولویت. بدون تغییر جدی در سیاستها و اولویتبندی منافع ملی، افغانستان همچنان در چرخه بیثباتی، بحران اقتصادی و تهدیدهای فرامرزی گرفتار خواهد ماند و مردم بیگناه بیشترین قربانی این سیاستهای نادرست خواهند بود.
پاکستان نیز امروز باید بیش از همه مورد سؤال قرار گیرد؛ کشوری که دههها با سیاستهای محاسبهگرانه و حمایت از گروههای طالبان تلاش کرد نفوذ خود را در افغانستان حفظ کند. اسلامآباد از طالبان دههها پیش حمایت کرد و آنان را بهعنوان ابزار نفوذ و تضمین منافع امنیتی خرد خود به کار گرفت و حالا همان چیزی که ساخته بود، به چالشی بزرگ برای خودش تبدیل شده است.
پاکستان امروز در دو سراب گرفتار است: از یک سو از نفوذ طالبان بهرهمند شده بود و از سوی دیگر حضور شبهنظامیان فرامرزی، که ریشههایشان به شبکههای مشابه طالبان بازمیگردد، امنیت داخلی آن را تهدید میکند. واکنش اسلامآباد، از تهدیدهای تند نظامی تا بستن مرزها و فشار دیپلماتیک، محصول همان سیاست گذشتۀ میانمدت است که اکنون به ضربهگیر خود پاکستان تبدیل شده است. به عبارت دیگر، پاکستان «حامی دیروز» امروز در باتلاقی گرفتار است که خودش ساخته است.
آسیبزنندهترین نکته این است که مردم افغانستان نه در سیاستهای قومی و ایدئولوژیک نقشی دارند و نه در محاسبات قدرت همسایگان سهمی. آنان هر دو طرف این بازی بزرگ را هزینه میدهند؛ از جنگ و انفجار تا محرومیت و کاهش دسترسی به خدمات اساسی. راهحل روشن است: طالبان باید امنیت مردم را بر منافع قومی مقدم بدانند و خاک افغانستان را از پناهگاه شبهنظامیان فرامرزی پاک کنند، پاکستان باید سیاستهای نیابتی گذشته را بازبینی کرده و به جای تکیه بر گروههای مسلح، دیپلماسی و همکاری منطقهای واقعی را پیش گیرد، و جامعه بینالمللی و همسایگان نیز باید تضمینهای جدی برای حفاظت از مردم ارائه دهند.
تا وقتی این پرسشها بیپاسخ بمانند، مردم افغانستان باز هم قربانی تصمیماتی خواهند شد که برای حفظ کرسی قدرت گروهها یا تحقق منافع امنیتی کوتاهمدت گرفته میشود. طالبان با فدا کردن امنیت شهروندان برای اولویتهای قومی و شبهنظامی و پاکستان با گرفتار شدن در باتلاق سیاستهای گذشته، هر دو مسئول وضعیتی هستند که نیازمند بازنگری فوری، شفاف و مبتنی بر منافع ملی مردم است و نه منافع حزبی، قومی یا شبهنظامی.


Leave feedback about this